همه چیز را به دست های گرمت میسپارم...
?ک روز? ،
?ک جا?? ،شا?د به جا?? برس? که دستت از همه جا کوتاه باشد . . .
همان لحظه ،
همان جا ،
همه چ?ز را دو دست? بسپار به دست ها? گرم خدا . . .
از خدا بخواه همه چ?ز را همان طور که به ص?حت است کنار هم بچ?ند ،
نه آن طور که خودت دوست دار? . .
همان لحظه ،
خدا همه چ?ز را درست از جا?? که انتظارش را ندار? کنار هم م?چ?ند !
طور? که کار? جز لبخند از دستت بر نم? آ?د . . . .
خدا? مهربانم . . .
هم?شه ،
همه جا ،
به موقع سر انگشت ها?م را م?گ?ر? ،
دستت را ز?ر چانه ام م?گذار? و م? بوس? ام . .
امروز مرا بوس?د? ،
رد لبها?ت رو? لپ ها? گل انداخته ام ،
هر لحظه حالم را بهتر م?کند . . . . .